سایت جـامع آستـان وصـال شامل بـخش های شعر , روایت تـاریخی , آمـوزش مداحی , کتـاب , شعـر و مقـتل , آمـوزش قرآن شهید و شهادت , نرم افزارهای مذهبی , رسانه صوتی و تصویری , احادیث , منویـات بزرگان...

مدح و ولادت امام مجتبی علیه‌السلام

شاعر : محمد فردوسی
نوع شعر : مدح و ولادت
وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
قالب شعر : مربع ترکیب

می‌نـویسم جـگـر حـیـدر و زهـرا آمـد            آفــتـاب سـحــر حــیــدر و زهــرا آمـد

جـلوه‌ای از هـنـر حـیـدر و زهـرا آمـد            اولـیـن گـل پـسر حـیـدر و زهــرا آمـد


نـیـمـۀ مـاه خـدا، قـرص قـمر پـیدا شد

روزه‌ام با رطب نام«حسن جان» وا شد

چه جلال و جبـروتی چه جـمالی دارد            گوشۀ لعـل لبش وه که چه خـالی دارد

برتـرین سیـد دنـیـاست چه شـالی دارد            زیـنـت دوش نـبـی سـیـر کـمـالی دارد

مـادرش فـاطـمـه با خـنـدۀ او می‌خنـدد

دور بازوش عـلی حـرز نجف می‌خندد

کوری چـشم حـسودان چقـدر مـاه شده            یـوسف از دیدن او معـتکـف چـاه شده

نـقـش انگـشتـری اش «عـزة لله» شـده            منکـر صلح حسن کـافر و گمـراه شده

تیغ صلحش همه را از نفس انداخته است

پسر عـاص چنین قافـیه را باخته است

عاشق از جـلوۀ معشوق سخن می‌گوید            از می و بوسه به پیـمانه زدن می‌گوید

یک نفـر وقت مناجات به من می‌گوید:            نیمه شب هرکه«الهی به حسن»می‌گوید

از دل عرش به او فاطمه گوید«جانم»

شب وصل است و الهی به حسن می خوانم

دست خالی نرود هرکه به او رو بزند            نـشده سائـل او پـرسه به هـر کـو بزند

پیش او حاتم طایی است که زانو بزند            یا حسن گوید و پیـوسته دم از او بـزند

می نشاند همه را بر سر یک خوان نعیم

چه می آید به حسن لفظ کـریم بن کریم

در حدیث آمده که (عقل مجسّم) حسن است            نـوۀ ارشـد پیـغـمـبر اکـرم حـسن است

بازدم نام حسین بن علی، دم حسن است            حـیدر بی مَثَل خـط مـقـدم حـسن است

مجتبی در همه جا بازوی تدبیر علیست

مرتضی شیر خداوند و حسن شیر علیست

از لب او صد و ده کوزه عسل می‌ریزد            آسمان پیـش قـدم هـاش زُحـل می‌ریزد

از سر و روی حسن واژۀ یل می‌ریزد            به خدا کرک و پر اهل جمل می‌ریـزد

...اگـر او در وسط معـرکه پا بگـذارد

نیزه چرخاندن او وه که چه دیدن دارد

بانی جنگ جـمل داشت تـماشا می‌کرد            تـیغ در دست حسن حـل معـما می‌کرد

رجز حیدری اش بود که غوغا می‌کرد            روی لب های علی خنده شکوفا می‌کرد

ناگهان از وسط معرکه این صوت آمد

سر بدزدید... حسن نه...ملک الموت آمد

به علی رفته که تیغ سخنش برنده است            مثل زهرا چقدر خطبۀ او کوبنده است

این که در جنگ جمل زلزله‌ای افکنده است            به گمانم دو سه تا قلعۀ خیبر کنده است

رجزش ولوله‌ای در دل صحرا انداخت

نیـزۀ او شتـر سرخ جـمـل را انـداخت

عـشق تو عـاشق بی تـاب عمل می‌آرد            قـمـر روی تـو مـهـتـاب عـمـل می‌آرد

خـم ابـروی تو مـحـراب عـمـل می‌آرد            خـاک پـای تـو زر نـاب عـمـل می‌آرد

روزها ذکر من این است و همه شب سخنم

شـیـعـۀ حـیـدر و مـدیـون امـام حـسـنـم

هرچه داری بده در راه خدا می‌خواهم            در مناجات سحر از تو تو را می‌خواهم

بیشتر از همه تـوفـیـق غـلامی خـواهم            از شما یک سفر کرب و بلا می‌خواهم

گنبدی را به روی صحن و سرایت بزنیم

دو سـه تا پـنجـره فـولاد بـرایت بـزنیم

نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ضعف محتوایی یا معنایی در مصرع دوم بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.



جـلوه‌ای از هـنـر حـیـدر و زهـرا آمـد            اولـیـن تـاج سـر حـیـدر و زهــرا آمـد